سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندیشه آینه‏اى است تابناک ، و پند روزانه ترساننده‏اى از غل و غش پاک ، و تو را در ادب کردن نفس بس که دورى کنى از آنچه نپسندى از دیگر کس . [نهج البلاغه]

جوک باکس

 
 
sms(چهارشنبه 86 تیر 20 ساعت 4:31 عصر )

چه خوب است وقتی که صبح زود تنها از خواب بلندشوی و مجبور نباشی به دیگران بگویی دوستشان داری وقتی که دیگر دوستشان نداری.











تاکه بودیم نبودکسی کشت ماراغم بی همنفسی تاکه رفتیم همه یار شدند خفته ام وهمه بیدارشدند قدرآییینه رابدانیم چوهست نه درآن وقتکه اقبال شکست
من یه لیوان چای داغ رو به تو ترجیح می دم . چون چای فقط زبونم رو می سوزونه . ولی تو دلمو











قلب پسرا مانند پارکینگی است که هیچ گاه تابلوی ظرفیت تکمیل برای ان نصب نمیشود










روزی از عشق خودم را حلق آویز می کنم و آخرین آرزوی من این است در روی طناب اسم تو را حک کنم تا حداقل در مرگم فکر کنم همیشه در کنارت خواهم بود
















در همه عالم گشتم و عاشق نشدم
تو چه بودی که تو را دیدم و دیوانه شدم














گفتمش بی تو چه میباید کرد ؟ عکس رخساره ی ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهایم کو ؟ تاری اززلف سیاهش راداد .. وقت رفتن همه رومیبوسید به من ازدور نگاهش راداد .. یادگاری به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد ..!!











عشق شاید زود تو را عاشق و دلتنگ کند اما هرگز تو را سیر نمی کند.











به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
من خوشبختم! چون حق انتخاب! دارم بین یک بسته بهمن کوچیک و ? نخ وینیستون! وای دارم می میرم از آزادی و داشتن حق انتخاب! امیدوارم همه به این سطح از دموکراسی و حق انتخاب! برسند











خدایا چگونه باور کنم که یک خواستن اینگونه مرا آزار می دهد؟خواستنی که تمام وجودم را تسخیر کرده است و عقلم را زایل! اگر او می دانست که من چقدر دوستش دارم،شاید خود را خدای زمین تصور می کرد! دلم دیگر از آن من نیست و به من اعتنایی ندارد،فکرم یارایم نیست ،فقط می دانم با بودن او همه چیز دارم و با نبودنش مرده ای بیش نیستم. پش ای بهانه های خواستن من باش تا جانم کالبدی تازه یابد و خود را خوشبخت ترین انسان روی زمین ببینم .میدانی دیدنت همچون باغی از گله











من از تو می مردم اما تو زندگانی من بودی تو با من می رفتی تو در من می خواندی وقتی که من خیابان ها را بی هیچ مقصدی می پیمودم .....











تو تلخ ترین حرفهایت رامیزنی دنیا برایم سیاه می شود گاهی هم زمان حرف می زنیم هر دو دلخوریم تو مثل همیشه از حماقت های من و من چون از عصبانییت سر در نمی آورم به همین سادگی دعوا می کنیم ..... باز از سکوت پر میشویم حالا که هر دو ارام تر شده ایم بی بهانه می خندیم











این روزها با هر که دوست می شوم احساس می کنم آنقدر با او دوست بوده ام که وقت خیانت کردن است











چه خوب است وقتی که صبح زود تنها از خواب بلندشوی و مجبور نباشی به دیگران بگویی دوستشان داری وقتی که دیگر دوستشان نداری.











تاکه بودیم نبودکسی کشت ماراغم بی همنفسی تاکه رفتیم همه یار شدند خفته ام وهمه بیدارشدند قدرآییینه رابدانیم چوهست نه درآن وقتکه اقبال شکست











بی معرفت شدی . محل نمی ذاری . اس ام اس نمی دی . خودت رو واسه من می گیری . این همه بی محلی واسه چی ؟؟ حالا خوبه که فقط عکست رو چی توز هستش ...












اینو واسه تو فرستادم . اره واسه تو . چیه ؟؟؟‌ چرا اینور اونور نگاه می کنی ؟؟؟ باور کن واسه تو فرستادم . اخه مگه به جز تو اسکل دیگه ای هم اونحا هست ؟؟











اشکی که بی صداست / پشتی که بی پناست / دستی که بسته است / پایی که خسته است / دلی که عاشق است / حرفی که صادق است / شعری که بی بهاست / شرمی که اشناست / دارایی من است / ارزانی شماست











من یه لیوان چای داغ رو به تو ترجیح می دم . چون چای فقط زبونم رو می سوزونه . ولی تو دلمو











قلب پسرا مانند پارکینگی است که هیچ گاه تابلوی ظرفیت تکمیل برای ان نصب نمیشود











میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی .... ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بازیا از چشمت جاری میشه











جایزه تبرک در قزوین ... یک سال استفاده رایگان از حمید ...!!!!











امروز روزه نگرفتم .... باید 60 نفر رو سیر بکنم ... 59 نفر رو کردم ... امشب کجایی جیگرم‌ ؟؟؟











مراقب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان با زمین کرد زندگی با دلت نکند.











گلهای یاس تو باغچه غروبا بونه میگیرن همشون یه عهدی بستن سر خاک تو بمیرن











با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند











عاشقی را شرط اول ناله وفریاد نیست
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
عاشقی مقدورهر عیاش نیست
غم کشیدن صنعت نقاش نیست











کاش می شد عشق را ابراز کرد یا که عشق را با سحر اغاز کرد لحظه به لحظه دم به دم ساعت به ساعت خواهمت گر خوشم یا نا خوشم در هر دو حالت خواهمت











اگه تو کوچه پس کوچ های دلم گم شدی.دنباله کسی نگرد که آدرس بهت بده چون غیر از تو کسیی اونجا نیست











ای نگاهت نخی از مخمل وابریشم.....چندوقتی است که به تو میاندیشم
به تو اری به همان منظر دور......به همانسبز صمیمی به همان باغ بلور











می رسد روزی که بی من روزها رو سر کنی
می رسد روزی که مرگ رو باور کنی
می رسد که تنها در کنار قبر من شعر های کهنه ام رامو به مو از بر کنی











همیشه بودی و هستی انتخاب اخرینم!





من میخوام با تو به فردا برسم تو بهار به شب یلدا برسم!



گل یکدونه ی گلدون بلور زندگی
چی دارم برات به جز یه عالمه شرمندگی!



اینو میدونن تودنیا همه
هرچی از تو بنویسم کمه











گفت : عاشقی مرد ، بیا به یادش لحظه ای سکوت کنیم .
گفتم : اگر بخواهیم برای عاشقان سکوت کنیم ، باید عمری را ساکت باشیم ...












Love مخفف عبارات:



Lake of sorrow (دریاچه ی غم)



Ocean of tears (اقیانوس اشک)



Valley of death (دره مرگ)



End of life (آخر زندگی)!




 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 10  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 6738  بازدید


» ?پیوندهای روزانه «
» لوگوی دوستان من «
» اشتراک در خبرنامه «